ملودی ماه ما

ملودی ماه ما

اینجا عکس ها و خاطرات شیرین دختر نازنینم ملودی ثبت میشه. می نویسم تا یادمان بماند که دختر نازنینم چه مسیری را طی کرده و چطور قد کشیده. اینجا بهانه ی رد شدن و قد کشیدن اوست ... نظم و قائده ای ندارد.
ملودی ماه ما

ملودی ماه ما

اینجا عکس ها و خاطرات شیرین دختر نازنینم ملودی ثبت میشه. می نویسم تا یادمان بماند که دختر نازنینم چه مسیری را طی کرده و چطور قد کشیده. اینجا بهانه ی رد شدن و قد کشیدن اوست ... نظم و قائده ای ندارد.

اولین غذای کمکی

چند روز پیش هوا نسبتا خوب و بهاری شده بود و تصمیم گرفتم ملودی رو ببرم بیرون. هوا خوب بود و یکساعتی قدم زدیم ملودی تا سرکوچه فقط بیدار بود و موقع برگشتن که تو اسانسور بودیم بیدار شد. بمن حسابی خوش گذشت اولین بار بود که تنهایی با ملودی رفتیم پیاده روی و خواب بعد از ظهرش هم توی مسیر رفت. فرداش هم رفتیم اما هوا یکم سرد شده فعلا از برنامه حذف شد.

سه شنبه 17 ام اولین غذاشو شروع کردم و بهش فقط فرنی آرد برنج دادم و با اشتها می خورد. بعد هم کم کم بادام و شیر اضافه کردم. موقع غذا دوست داره خودش شرکت کنه و خیلی سعی میکنه ظرف غذا و قاشقشو از دستم بگیره و خودش بخوره. اگه هم بتونه با دستش میره تو ظرف غذا و لباس و ... کثیف میکنه. شیطنت هاش زیاد شده و حالا دیگه می خواد به هر چیزی دست بزنه و تو اولین اقدام بزاره تو دهنش تا شناساییش کنه بخاطر همین خیلی مراقبت میخواد. هنوز هم تلویزیون که روشن باشه محو تماشا میشه. اسم خودشو خیلی خوب میشناسه و تا صداش کنیم برمیگرده بطرف صدا. وابستگی خاصی بمن پیدا کرده وحتی وقتی تو بغل بابا هست منو ببینه اشتیاقشو نشون میده و قربونش برم حسابی برام ذوق میکنه . نمی دونه که من اشتیاقم بیشتره. قبلا بهش لقب فندق داده بودم اما تازگیا به پسته ی خندون تغییر کرده. بس که قربونش برم تو هر حالتی خنده رو لبهاشه. با دیدن کوچکترین حرکت یا تغییر صدا خنده های خوشگلشو تحویل میده. وقتی تنها هست صداهای جدیدشو تمرین میکنه " دَ دَ" "نَ نَ" گاهی هم "ما ما". با اسباب بازی هاش خیلی بیشتر سرگرم میشه و هنوز هم با دهنش باهاشون بازی میکنه منم چند روز یکبار همه رو می شورم و ضدعفونی میکنم. به گوشی موبایل خیلی علاقه داره که بخوره و باید خیلی مراقب باشیم که نزدیکش نباشه. همینطور به سیم و کابل و ... هر جا ببینه میره سمتش و می بره تو دهن. حرکت جدیدش که یک هفته ای هست یاد گرفته میتونه از روی شکم برگرده به پشت ولی فعلا فقط از سمت چپش میتونه غلت بزنه. وقتی جایی میخابونمیش بلافاصله برمیگرده روی شکم و گاهی توی خواب هنوز چشماشو باز نکرده که غلت میزنه!

بفرمایید ادامه مطلب 

ادامه مطلب ...

5 ماهگی

توی این مدت ملودی جونم به موفقیت جدیدی دست پیدا کرد و تونست شصت پاشو به دهنش برسونه و خیلی هم خوشش میاد از این کار. دختر عزیزم این موفقیت تازه رو بهت تبریک میگم و امیدوارم همینطور پله های بعدی رشدتو طی کنی.

  تازگی ها علاقه پیدا کرده که چیزی تو دهنش بذاره و صدا در بیاره و حسابی خودشو با این آوازهاش مشغول کنه. منم سریع با گوشی ضبط میکنم. موقعی که حرکت جالبی میکنه و میخوام شکار لحظه کنم همه توجه ش میره به دوربین و کارشو متوقف میکنه. چند روزه که وقتی گرسنه میشه خیلی قشنگ میگه "هَممم" مثل اینکه غذاشو اینجوری میشناسه. اینم از اولین کلمه از لغتنامه عروسک نازنیم. به صدای موزیک اسباب بازی هاش خیلی علاقه داره و تو گریه تا براش روشن کنیم ساکت میشه و دنبالشون میگرده. یه مدت از لیسکش خسته شده بود و هر چیز دیگه ای میومد دستش میخورد. براش سیب قاچ کردم و گذاشتم تو کیسه پارچه ای با اشتیاق میخورد و آخرش پوره سیب درست میکرد. یکبار تو شیشه بهش آب جوشیده دادم اما خوشش نمیومد از بوی شیشه و نخورد! دیروز بردیمش دکتر که با نظر دکتر شروع کنم به غذا دادن و دکتر هم اوکی رو داد. آخجووون دیگه باید برم براش آشپزی رو شروع کنم. فعلا برنج گداشتم خیس بخوره تا حریره دست کنم. تو مطب تا چشمش به دکتر افتاد زد زیر گریه و اشک بود که از صورتش سرازیر می شد. بمیرم انگار اصلا از دکتر خوشش نمیاد (مثل مامانش). دختر گلم ایشالا هیچوقت هیچوقت هیچوقت مجبور نشی بری دکتر. این یکبار هم بیشتر برای مشورت بود

تو این مدت که تعطیلم و هر روز پیشش هستم احساس میکنم بهم بیشتر وابسته شده. ممکنه این ترم که میرم دانشگاه براش سخت باشه. 

عکس های این مدت توی ادامه مطلب

  

ادامه مطلب ...

عاشق این عکسم


عکس مربوط میشه به چهارشنبه هفته پیش( 4 دی) که برای دومین بار ملودی رو بردیم کنار دریا (پارک ساحلی)

بیشترش خواب بود و چون هوا سرد بود پتو پیچی شده بود و چیری ندید

قربون نگاهش برم

150 روز

دخترمون امروز 150 روزه شد

150 روزه که گرمای نفس هاش تو خواب نوازشم میکنه و دوست دارم همیشه طوری بخوابونمش که نفسهاش به صورتم بخوره

150 روزه که زنگ بیداریم شده صدای گریه هاش

150 روزه که صبح تا چشمامو باز میکنم اول به اون نگاه می کنم مطمئن بشم گرم یا سردش نیست و راحت باشه

150 روزه که خواب و بیداری و غذا خوردن و بیرون رفتن و... با اون تنظیم می کنیم

150 روزه که اولین دغدغه ذهنی م وقتی بیدار میشه تعویض پوشکش هست

150 روزه که بیشتر از اینکه به فکر خوراک خودم باشم بفکر سیر کردن شکم کوچولوی اون هستم

150 روزه که استراحت و تفریحم شده بازی و سرگرم کردنش

150 روزه که خنده و شادی تو خونه چندبرابر شده

150 روزه که دوربین از دستم نمی افته و حتی موقع خواب کنارم می ذارم

150 روزه که امید و آرزوهام برای زندگی صدها برابر شده

150 روزه که وقتی میام سراغ لبتاب باید حتما سری به آرشیو عکسهاش از اول تا حالا بزنم

150 روزه که موضوع 95٪ صحبتها و مکالمات تلفنی و حضوریم اون هست

150 روزه که خیلییییی شادم 

150 روزه که....

عاشقتم شیرینم

ملودی بازیگوش

دو شبه که دوباره بی خواب شده و ما چشممون گرم میشه که اون تازه سرحال میشه و بازگوشیش می گیره. دیشب از اتاق آوردمش بیرون و تو بغلم راه میرفتیم اما همه جا تاریک بود و چراغهارو روشن نکردم که خوابش بگیره. دائم براش توضیح می دادم که ببین عزیزم همه جا تاریکه، همه خوابیدن، بابا، تلوزیون، آشپزخونه، عروسکها، گلها ... همه خوابن، ملودی هم باید بخوابه دیگه دیر وقت شده. تو اون تاریکی چشماشو تا جا داشت باز کرده بود و مدام سرشو می چرخوند و همه جارو با نگاه هاش زیرو رو میکرد. چند وقت یه بار هم به من نگاه میکرد که مطمئن بشه من ( خودم) کنارشم اینقدر نگام میکرد تا براش لبخند بزنم اونم در جوابم با تمام صورتش می خندید و دوباره به اطرافش نگاه می کرد. منم سیر نمیشدم از تماشا کردنش تو اون وضعیت. اگه خوابم نمیومد دوست داشتم تا صبح براش حرف بزنم و با هم بازی کنیم. جالب بود که هیچ صدایی هم نمی داد و درسکوت کامل بود فقط شنونده شده بود. کم کم خواب بهش غلبه کرد و دیگه نتونست مقاومت کنه منم از فرصت استفاده کردم و خوابوندمش و خوابیدم

چندتا عکس در ادامه مطلب

 

ادامه مطلب ...