ملودی ماه ما

ملودی ماه ما

اینجا عکس ها و خاطرات شیرین دختر نازنینم ملودی ثبت میشه. می نویسم تا یادمان بماند که دختر نازنینم چه مسیری را طی کرده و چطور قد کشیده. اینجا بهانه ی رد شدن و قد کشیدن اوست ... نظم و قائده ای ندارد.
ملودی ماه ما

ملودی ماه ما

اینجا عکس ها و خاطرات شیرین دختر نازنینم ملودی ثبت میشه. می نویسم تا یادمان بماند که دختر نازنینم چه مسیری را طی کرده و چطور قد کشیده. اینجا بهانه ی رد شدن و قد کشیدن اوست ... نظم و قائده ای ندارد.

پنجمین مروارید

عروسک نازم، امروز در حالیکه داشتم بهت شیر میدادم و تو مثل همیشه وسط شیرخوردن بازی می کردی و آواز می خوندی، وقتی سرتو به عقب خم کرده بودی برای لحظه ای متوجه یه مروارید کوچولوی دیگه شدم که سمت راست فک بالایی ت در اومده بود. و حالا شکمون به یقین تبدیل شد که این دو سه روز شکمت زیاد کار می کرد و یکم نگران شده بودیم. اما تو اونقدر ماهی که اصلا بی قراری نکرده بودی و این دندون خوشگلت هم بی سر و صدا اضافه شد. از عصر که دندونت رو دیدم مثل اینه که یه هدیه ی زیبا و دوست داشتنی بهم دادن و از ته قلبم خوشحالم و ناراحتی رفتن مامان فریبا و خاله ملیکا برام کمرنگ تر شده. حالا شدی ملودی ناز پنج دندونی من. من و بابا منتظر فرصت هستیم که یک لحظه تو رو گیر بیاریم و موفق بشیم دهنتو باز کنیم و این دندون خوشگلتو تماشا کنیم

این چند روز با خاله ملیکا حسابی بهت خوش گذشت. اینقدر دوستش داری که حتی وقتی حواسش بهت نیست اونقدر نگاهش می کنی و می خندی و "بابا" صداش می زنی تا متوجه ت بشه و بیاد محکم بغلت کنه. صبح ها که بیدار میشدی سریع سرتو از تخت بالا میاری که خاله رو ببینی و با دیدنش دیگه خواب از سرت می پرید و با خوشحالی سریع خودتو بهش می رسوندی. خدارو شکر حال من هم بهتر شده و امیدوارم که از شنبه بتونم براحتی تنهایی مراقبت باشم و مشکلی نداشته باشم

سیزده ماهگی

فرشته کوچولو سیزدهمین ماه زندگیشو هم بسرعت پشت سر گذاشت و هر روز کار تازه ای برامون داره.

مثل قبل عاشق بیرون رفتنه اما حالا دیگه فقط باید خودش راه بره و کالسکه رو قبول نداره. اگه بنا به دلایلی بزاریمش تو کالسکه خودش سعی میکنه بیاد بیرون. وقتی از پیاده روی خسته بشه روبرومون می ایسته و دستاشو بالا میگیره و با یه چهره ی خوردنی "بَ" میگه که بغلش کنیم. کلماتی که زیاد بکار می بره "ماااا  ما" و "باااا  با"هست با همین آهنگ. "اُ" که دوتا معنی براش داره یکی بمعنای افتاد و دیگری آب. "ننن نی" اونم دقیقا با همین لحن و خطاب به تمام بچه های 7-8 سال به پایین و اگه بهش نزدیک باشن سعی میکنه نازی کنه یا یه بوس هوایی بده بهشون. "نو نو" وقتی شیر میخواد. "هَمممم" موقع غذا خوردن و بعد از هر "هم" "به به" میگه حتی وقتی چیزی نخوره. مثل قبل خیلی دوست داره جلو آینه بایسته و موهاشو شونه کنه یا با لوازم آرایشی سرگرم بشه. به تقلید از من که وقتی موهاشو شونه میکنم میگم به به، به شونه میگه "به به" و موقع استفاده هم حتمن باید "به به" کنه. "بِه" بمعنای بده یا بگیر اما اکثرا وقتی میخواد چیزی بهمون بده خیلی خوشمزه تکرارش میکنه. "کیه" وقتی که گوشی تلفن یا هر چیز مشابهی رو بر میداره با تلفن و موبایل زنگ بخورن و بلافاصله بعدش هم "اَ" بمعنای "الو" میگه. چشم و بینی رو خوب میشناسه و وقتی ازش بپرسیم روی صروت طرف مقابلش نشون میده اما هنوز صورت خودشو نشناخته. وقتی بهش سلام می کنیم دست میده و خیلی اصرار داره که حتما با دست راست باشه و اگه حتی دست راستش مشغول باشه و دست چپش آزاد باشه به هر زحمتی هست دست راستشو آزاد میکنه. این کارش اثر آموزه های خاله ها (مرجان و ملیکا) هست.

با وجود سرسختی ای که موقع لباس پوشیدن یا تعویض پوشکش داره و مدام میخواد از دستمون فرار کنه گاهی وقتها هم نهایت همکاری رو میکنه و تا میبینه بعنوان مثال شلوارش دستمون هست میخوابه جلومون و پاهاشو میاره بالا که پاش کنیم و این صحنه بی نهایت خوشحال کننده هست و همه ی خستگی هام بیرون میکنه. وقتی بالش ببینه میخوابه و سرشو میزاره روش و "خخ خخ" میکنه. برامون جای سواله که این صدارو از کجا یاد گرفته؟!! وقتی صدای اذان میاد حتما با "آآآآ" باهاش همراهی میکنه و به ما نگاه میکنه که متوجه صدا بشیم. جالبه که اذان با هر صوتی که باشه خیلی خوب تشخیص میده و همراهیش میکنه. وقتی من چادر نماز میارم شروع میکنه به تکون دادن لبهاش به تقلید از من گاهی هم چادر رو رو سرش میندازه و آروم ذکر میگه یا روی مهر خم میشه. وقتی در حال نماز باشیم مدام میاد و مهر رو میده دستمون. شدیدا اعتقاد داره که مهر رو روی زمین نذاریم.

لباسهامون خوش میشناسه و وقتی سراغ کمد میره هر لباسی رو برداره میاره و به صاحبش میده. صدای پای بابامسعودو که میشنوه از بیرون میاد دیگه خودشو م میکنه و با "با  با " گفتن می دوه سمت در و خیلی زودتر از اینکه بابا برسه از پشت در استقبال میکنه ازش و با دیدن بابا با خوشحالی صداش میزنه و دستاشو بالا میبره که حتما باید بغل بشه و اصلا اجازه نمیده بابا پاشو بزاره داخل خونه.

توی غذا خوردن خیلی استقلال طلب شده و فقط چیزی رو که خودش برداره میخوره و حتی اون موقع هم سعی میکنه غذاشو بزاره دهن ما. خیلی کم پیش میاد که وقتی در حال بازی با عذاش هست موفق بشم چند لقمه بزارم دهنش. از اونجایی که قاشق غذاشو روی سر و صورت و دست و پاهاش میریزه هر وعده غذاش یه حموم یا حداقل تعویض لباس بهمراه داره . هفته ی پیش شیراز بودیم و هر روز بیرون و مهمونی و پارک بود اما متاسفانه چند روزش سرماخورد و بشدت بی حوصله و کم غذا و کم خواب شد. حالش یکم بهتر شد و چند روز بعد از برگشتن به خونه اشتهاش هم بهتر شد. با مامان فریبا، پدر جون و خاله ها خیلی راحته و وقتی اسمشونو میاوردیم با نگاهش پیداشون می کرد. حتی حالا هم که اینجا نیستن با دیدن عکسهاشون کلی ذوق میکنه و "با  با" میگه!!

بهترین سرگرمیش همچنان صحبت کردن با تلفن هست و هر شی دیگه با کمترین شباهت براش جایگزین میشه و پشت گوشش میزاره و باهاش "کیه" و "اَ" میگه و بعد هم بزبون خودش صحبت میکنه که ما چیزی متوجه نشیم.

با شنیدن کوتاهترین  و ملایم ترین موزیک "نی نای نای" میگه و شروع میکنه به دست زدن و رقصیدن

برای دخترم: فرشته ی کوچولوی نازنینم بعد از تابستان نصفه و نیمه ی پارسال که همراه شد با بوی خوش آمدنت، امسال اولین تابستانی بود که مارا از ابتدا همراهی کردی و برایمان گرمتر و شیرینتر کردی. این روزها شیرینی ها و تازگی هایت تمام نشدنی است و زمان بسرعت باد میگذرد.

عکس های تولد

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.