ملودی ماه ما

ملودی ماه ما

اینجا عکس ها و خاطرات شیرین دختر نازنینم ملودی ثبت میشه. می نویسم تا یادمان بماند که دختر نازنینم چه مسیری را طی کرده و چطور قد کشیده. اینجا بهانه ی رد شدن و قد کشیدن اوست ... نظم و قائده ای ندارد.
ملودی ماه ما

ملودی ماه ما

اینجا عکس ها و خاطرات شیرین دختر نازنینم ملودی ثبت میشه. می نویسم تا یادمان بماند که دختر نازنینم چه مسیری را طی کرده و چطور قد کشیده. اینجا بهانه ی رد شدن و قد کشیدن اوست ... نظم و قائده ای ندارد.

22 ماهی و بای بای پوشک

بهار داره به سرعت از اینجا رخت می بنده و چند وقته که بوی گرم تابستان مشاممونو پر کرده و با قدم گزاشتن توی ماه پر استرس خرداد عسل مامانی 22 ماهه شد

قربونش برم حالا دیگه از لباس طوطی در اومده و شده بلبل خوش صدا. ماشالله همش درحال صحبت کردن و سوال پرسیدنه. هنوز هم یکی از سوالهای پر تکرارش وقتی صدایی بخصوص از بیرون از خونه می شنوه آینه ص دای چیه؟ و در پاسخ هم سوالهایی دنباله دار و توضیحات تکمیل باید حتما اضافه بشن.

و آگه ادامه ندیم خودش میگه که دارند سوراخ میکنند تی بی زون بصل کنن دیبار

کولر پرده. یکی دیگه از سوالات بعد از پرسیدن چیه، مال کیه؟ باید مالکیت هر چیزی براش روشن بشه.

و با شنیدن صدای زنگ موبایل آگه کوتاه باشه میگه آسه مه و آگه زنگ بخوره سریع میپرسه کیه یا وقتی من گوشی رو برمیدارم و شماره میگیرم میپرسه: کیه ملودی صوبت من. و تا گوشی رو نگیره ساکت نمیشه

خیلی وقتها هم ک خیالی با تلفن صحبت میکنه: الو سلام اوبی مامانته اوبه باباته اوبه میسی تشکر خاش کنم  چخبر سلامتی سلام بسون اوداسه که از دیروز تبدیل شده به خوداسه.

عاشق بیرون رفتن و بازی با دوستاش و پارک و تاب و سرسره و البته درکنارش بستنی هست و بخصوص بستنی که چشم و دهن و کلاه و شکلات داره.

شبها توی اتاق خودش تنها می خوابه. گاهی هم عروسکهاشو اول میخوابونه و بعد خودش.

یکی از سوالهای پر تکرارش: ماما چه کا  پکنی؟ بابا چه کا په کنه؟ و خیلی کنجکاوه که تو هر وضعیتی درحال چه کاری هستیم. مثلا وقتی من تو آشپزخانه ام و صدایی ب گوشش میرسه می پرسه و چند دقیقه بعد که صدای جدیدی میشنوه دوباره می پرسه.

یکی از موفقیتهای جدیدش آینه که امروز بیست و سومین روزی هست که با پوشک کاملا خداحافظی کرده و خوشبختانه مشکلی نداره و مواقع لزوم خودش خبر میده که ببرمش دستشویی. اینم از مرحله ی جدی و مهم مستقل شدن عروسک جون

* بهش میگم دوست دارم یه عالم میگه بازم کمه( قربونت برم نمیشه گفت اندازه ی دوست داشتنتو). 

*دیشب منو ملودی با اتوبوس اومدیم شیراز و سحر رسیدیم خونه و از وقتی پیاده شدیم بیدار شده و هنوز داره بازی میکنه و نمی زاره من و ملیکا بخابیم. انگار دنیا رو بهش دادن. تو اتوبوس اینقدر ذوق و هیجان برای رسیدن داشت که از هشت و نیم که سوار شدیم تا 11 همه ش بیرون و نگاه میکرد که: ابوستو میره شیاز پیش مامانا و میکاجووون. بهش میگم باید بخوابی وقتی بیدار شدی اتوبوس میرسه شیراز. برای دوثانیه سرشو میزاره روی پام و بعد بلند میشه و میگه بدار شدم .

نظرات 1 + ارسال نظر

سلام دوست عزیز...
ما دوتا خواهر دوقلوی نوجوونیم که خاله های دوقلو داریم و خودمونم یه ساله خاله های دوتا کوچولوی خواهر شدیم!! وبلاگشونم 3 روز ازشون بزرگتره...
خوشحال میشیم اگه به وبلاگ کوچولوشون سری بزنی و نظر بدی و همچنین باهامون دوست بشی تا از تجربیات خوبت برای بزرگ کردنشون اسفاده کنیم...
ممنون...
خاله های دوقلوی دوقلوها سارا و اسرا...

خیلی خوشحال شدم از آشنایی تون
حتما بهتون سر میزنم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.