ملودی ماه ما

ملودی ماه ما

اینجا عکس ها و خاطرات شیرین دختر نازنینم ملودی ثبت میشه. می نویسم تا یادمان بماند که دختر نازنینم چه مسیری را طی کرده و چطور قد کشیده. اینجا بهانه ی رد شدن و قد کشیدن اوست ... نظم و قائده ای ندارد.
ملودی ماه ما

ملودی ماه ما

اینجا عکس ها و خاطرات شیرین دختر نازنینم ملودی ثبت میشه. می نویسم تا یادمان بماند که دختر نازنینم چه مسیری را طی کرده و چطور قد کشیده. اینجا بهانه ی رد شدن و قد کشیدن اوست ... نظم و قائده ای ندارد.

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

روزهای اردی بهشتی

در حالیکه پرنسس کوچولوی ما داره روزهای زیبای دهمین ماه زندگیشو بسرعت طی میکنه فقط دوست داره بایسته و به هیچ عنوان خسته نمیشه. هر وقت که ازش غافل می شیم میبینیم کنار مبل یا میز ایستاده و خودشو سرگرم یه چیز کوچیک کرده. قبلا نمیتونست خودش بشینه و وقتی چیزی از دستش می افتاد روی زمین سعی میکرد برداره یکم زانوشو خم میکرد اما به زمین نمیرسید. روش بعدیش این بود که دولا بشه برای برداشتنش اما باز هم چون یک دستش همچنان تکیه گاهش بود نمی تونست به اندازه کافی خم بشه. کم کم یاد گرفت که پاهاشو تا می تونست از هم باز میکرد و بعد دستاشو رها میکرد و در آخر از یه فاصله کم می افتاد حالا دیگه مهارتهاش خیلی بیشتر شده و زانوشو خم میکنه و یک دستشو میزاره روی زمین و آهسته میشینه. بلافاصله بعد از برداشتن شی مورد نظرش برمیگرده به حالت قبل. سی دی کارتونهاشو خیلی دوست داره و همینکه می بینه صفحه تلویزیون رفته رو حالت استند بای برای پخش سی دی از خوشحالی جیغ میزنه و بعد از شروع پخش کارتون همراه موسیقیش بالا و پایین می پره و تا انتهاش با دهن باز می خنده و محو کارتون میشه. بعضی قسمتها هم که هیجان بیشتری داره با آهنگش همراهی میکنه و همصدا میشه.

قبلا زیاد با اسباب بازی هاش سرگرم نمیشده فقط در حدی که یکیشونو بزاره دهنش اما تازگی اسباب بازی هارو توی یه سطل مخصوص جمع کردم و میزارم گوشه سالن. همینکه می بینه میاد سراغش و دونه دونه ازش برمیداره و با کنجکاوی همه رو زیر و رو میکنه آخرش خسته میشه و سعی میکنه سطل رو خالی کنه

هنوز همون یه دندون رو داره اما ماشالا قدی کشیده. تا الان نتونستم یه عکس ازش بگیرم حتی وقتی می خوام نگاهش کنم اصلا همکاری نمیکنه و فقط تو خنده هاش میشه ببینیمش

قبلا که نمیتونست بنشینه پوزیشن مورد علاقه ش این بود که رو پهلو میخوابید و بالا تنه شو روی دستش بلند می کرد یا به اصطلاح خودمون عاشق لم دادن بود حالا خیلی راحت از حالت خابیده میشینه و دوست داره روی زانوهاش بشینه دوتا دستش هم میاره جلو و به حالت اشاره حرکت میده ژستش میشه شبیه رهبر ارکسترها!! خیلی وقتها همزمان از خودش صدا در میاره. صدایی که خیلی دوست داره "لق لق" گفتنه. مثل همون صدایی که قبل از اذان پخش میشه و خودمون تکرار می کردیم. گل و عروسکهایی که روی یخچال چسبوندم رو خیلییی دوست داره و وقتی داریم از نزدیکش رد میشیم تا چشمش می افته خودشو میکشونه سمتش و بهشون اشاره میکنه و سعی میکنه یه چیزهایی بگه. اگه ساعتها جلو یخچال نگه ش داریم خسته نمیشه مثل این می مونه که داره یه فیلم سینمایی جذاب! تماشا میکنه

به آشپزخونه خیلی علاقه پیدا کرده و حالا دیگه پله ی جلو آشپزخونه رو براحتی سینه خیز بالا میره و ازش پایین میاد تو آشپزخونه هم سعی میکنه در کابینهارو باز کنه که همه رو با روبان بستم. یا دوست داره بره سراغ سبد پیاز و سیبزمینی و سبدهارو از طبقه ش در میاره. چون سبد داخل کابینت نمیره مجبور شدم پیاز و سیبزمینی هارو تو بالاترین طبقه ش بزارم ولی بزودی به اونجا هم دسترسی پیدا میکنه.

به محض بیدار شدن از خواب دستشو میگیره به لبه ی تخت و می ایسته و معمولا اولین چیزی که میره سراغش میز آرایشه و برای مثال دیروز موفق شده بود در ریلیشو باز کنه و وقتی رفتم سراغش دست و پاهاش از رژگونه سرخ شده بود. بی اندازه به لبتاب و گوشی و تبلت علاقه داره. همینکه در دسترسش ببینه با یه نگاه شیطنت وار به ما نگاه میکنه تا متوجه عکس العملمون بشه و بسرعت میره سراغشون. کافیه بمدت دو دقیقه کنار لبتاب باشه تا تمام دکمه های کیبردو از جا دربیاره.

برای دخترم:خورشیدک من اینقدر شیرین شیرین شیرین شدی که دوست دارم تا جایی که میتونم روی قلبم فشارت بدم.بعضی وقتها بقدری محکم می بوسمت که دردت میگیره و بعدش گریه میکنی منو ببخش عروسک نازم کاش درکم می کردی. این روزها که هیچکدام از وسایل خونه از دستت در امان نیستند و با گوشه گوشه ی خونه کار داری بیاد نه ماه پیش می افتیم که توان کوچکترین حرکتی رو نداشتی و غرق در شگفتی و قدرت پروردگار میشیم. فقط برات آرزوی شادی و سلامتی میکنیم 

تولد مروارید کوچولو

امروز ظهر درحالیکه داشتم تو استکان به ملودی آب می دادم، متوجه یه لکه روی لثه ش شدم و بعد ک دقت کردم دیدم بعلههه خودشه

یه مروارید کوچولوی خوشگل سمت راست فک پایینش بیرون اومده. به چشمام شک کردم و با انگشتم لمسش کردم خیلی ظریف و تیزه

من پر از شوق می خوام با دقت ببینم اونم اصلن نمی زاره. می خوام عکس بگیرم ازش اما نشد که نشد

مبارکت باشه عسل مامان. همینجا ازت قول می گیرم که به دندونای خوشگلت همیشه رسیدگی کنی مسواک، نخ دندون و دهانشویه رو هیچوقت فراموش نکنی

درد دندون بدترین درده و من نمیتونم ببینم بخاطر سهل انگاری جگرگوشه م دندون درد بگیره. خیلی باید مراقبشون باشی. باشه مامان؟

به این ترتیب ملودی جون در آخرین روز هشت ماهگی یه مروارید کوچولو بهمون هدیه کرد

پی نوشت: چند دقیقه بعد از خوشحالیم بابت دندون شیرین عسل، ناخودآگاه به روزی فکر کردم که باین دندون خوشگل رو بیرون بیاره و منتظر بعدی باشه. اون روز احتمالا عروسکمون شده کلاس اولی!! ایشالا که اونموقع هم بخیر می گذره