ملودی ماه ما

ملودی ماه ما

اینجا عکس ها و خاطرات شیرین دختر نازنینم ملودی ثبت میشه. می نویسم تا یادمان بماند که دختر نازنینم چه مسیری را طی کرده و چطور قد کشیده. اینجا بهانه ی رد شدن و قد کشیدن اوست ... نظم و قائده ای ندارد.
ملودی ماه ما

ملودی ماه ما

اینجا عکس ها و خاطرات شیرین دختر نازنینم ملودی ثبت میشه. می نویسم تا یادمان بماند که دختر نازنینم چه مسیری را طی کرده و چطور قد کشیده. اینجا بهانه ی رد شدن و قد کشیدن اوست ... نظم و قائده ای ندارد.

دهمین ماه

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

دومین مروارید

بالاخره تو یکی از آخرین روزهای زیبای اردیبهشت دومین دندون عروسکمون هم سرزد. 28 ام متوجه یه سفیدی رو لثه ش شدم اما نزاشت نگاه کنم و مطمئن بشم. فرداش موفق شدم کشف کنم ولی حالا دیگه اولی قدی کشیده. متاسفانه تا الان هیچ عکسی نتونستم ازش بگیرم

روز دوشنبه براش آش دندونی درست کردم و در جمع همسایه ها خوردیم ملودی هم حسابی مشغول بازی با بچه ها بود. بچه ها چند بار رفتن خونه تا وسایلشونو بیارن و به محض اینکه در خونه رو باز میکردن ملودی با سرعت چهار دست و پا می رفت سمت در. و وقتی درو می بستن شروع میکرد به گریه. قربونش برم خیلی علاقه داره بیرون و تو هوای آزاد باشه کلن هر جا که باشیم و در باز بشه بال در میاره.

تازگیا تو خونه حوصله ش سر میره و بابامسعود هم چند وقته خیلی درگیر کاره و دیر میاد خونه و خسته هست نتونستیم بیرون بریم. اما عصرها همین که آفتاب خودشو جمع و جور کنه میزارمش تو کالسکه و میریم اطراف خونه و هتل کناریمون قدم میزنیم. وقتی که به قصد بیرون رفتن لباس می پوشم ملودی کاملا متوجه میشه و خوشحالیشو با دست و پا زدن و خندیدن نشون میده. درِ خونه که باز بشه از ذوقش جیغ میزنه توی آسانسور و حیاط که میریم انگار بال در میاره و دائم در حال تکون دادن دست و پاهاش هست و سرشو به اطراف می چرخونه. قبلا بعد از یه مدت کوتاه تو کالسکه می خوابید اما تو این پیاده روی ها که معمولا یک ساعت طول میکشه با وجودیکه بعضی روزها خیلی خوابش میاد اما فرصتو غنیمت میدونه و همش در حال تماشای اطرافش هست. با صحنه های تازه ای هم روبرو شده که حسابی توجه شو جلب می کنه بعنوان مثال: دیدن دوچرخه سوار، گربه، نانوایی و... شهر بازی روبروی خونه هم که تازگی افتتاح شده و چون مسقفه برای وقتهایی که هوا گرمه جای مناسبتری هست اما معمولا تو این زمانها خلوته و فقط بعضی از اسباب بازی هاش روشنه. برای ملودی همین که اسباب بازیاش روشن باشه کافیه و محو تماشا میشه. منم تو ذهنم روزهای آینده رو تجسم می کنم که عزیزکم بزرگتر بشه و بتونه استفاده کنه ازشون و معمولا در حال اولویت بندی بازی ها هستم و اینکه انتخاب کنم از کدومیک از اسباب بازی های اونجا میتونه زودتر استفاده کنه

موقع برگشت به خونه توی اسانسور همچنان مثل وقت رفتن خوشحالی میکنه اما همین که کلید رو در می اندازم جیغ میزنه و خودشو بسمت بیرون خونه می کشه و اعتراض می کنه که نبریمش داخل. تو خونه هم با گریه از بغلم پایی می ذارمش و یکم طول میکشه که سرگرم چیزی بشه و خواسته شو فراموش کنه.

اواسط همین ماه که شیراز بودیم شروع کرد به چهار دست و پا رفتن اما فقط چند قدم و همچنان با سینه خیز راحت تر بود. یک هفته ای میشه که بیشتر از قبل شده و حالا دیگه بیشتر مسیرش چهار دست و پا طی میکنه بخصوص اوایل مسیر رو. از اونجایی که بهش سرعت بیشتری میده مثل اینکه بیشتر دوست داره


یکی از مهارتهای جدیدش بالا رفتن هست که علاقه ی زیادی داره که از تمام چیزهایی که بهشون تکیه میده بالا بره از جمله تخت، صندلی غذا، میز وسط، صندلی میز آرایش و حتی توی کالسکه هم خیلی وقتا بکمک دسته ها و پشتی نیم خیز میشه. مشاهده شده که گاهی وقتها از مبل جلو پیشخون آشپزخونه بالا میره و دستاشو به لبه ی پیشخونه میگیره و قصد بالا رفتن از اون هم داره!! اینجاست که کاراش خطرناک میشه و خیلی باید مراقبش باشم.

یکی از کارهایی که روزانه چند بار انجام میدم اینه که اسباب بازیاشو توی سطلش جمع میکنم و یه گوشه می ذارم و ملودی با دیدن سطل پر شده میره سراغش و اولش تک تک اسباب بازیهارو میاره بیرون و تو مرحله آخر از این کار خسته میشه و سطل رو بر میگردونه تا خالی بشه یه مدت کوتا سرگرمشون میشه و بعد میره سراغ اسباب بازی های دوست داشتنی ش یعنی وسایل آشپزخونه که شامل سبد پیاز و سیبزمینی، لباسشویی، تی، چاه آشپزخونه و کابینتها میشه. بیشتر در کابینتهارو با روبان و کش بستم اما چندتارو نمیشه به جایی ببندم و ظروف شکستنی شو جا به جا کردم. وسایل این کابینت شده سرگرمی های جدید ملودی و اولش دونه دونه و بعد چندتایی بیرون میاره و کف آشپزخونه پخش میکنه. یکی از کارهایی که براش جذاب شده این هست که وسیله کوچکی رو بذاره داخل لیوان، سبد یا کاسه و با این کار حسابی سرگرم میشه.

استیکرهای روی در یخچال خیلی براش جذابه و باید جلو اونها نگه ش داریم تا خوب تماشا کنه منم اسم میوه ها و گل هارو براش میگم خودش هم با من همراهی میکنه. هر جای دیگه کهباشه و ازش بپرسیم که مثلا گل و گلابی کجاست انگشت اشاره کچولوشو به سمتشون دراز میکنه و یه حرفایی هم میزنه. اگه چیزی دستش باشه و بهش بگیم "بده به من" اونو میاره سمتمون اما تو دستش محکم میگیره و نمیتونیم ازش بگیریم.