ملودی ماه ما

ملودی ماه ما

اینجا عکس ها و خاطرات شیرین دختر نازنینم ملودی ثبت میشه. می نویسم تا یادمان بماند که دختر نازنینم چه مسیری را طی کرده و چطور قد کشیده. اینجا بهانه ی رد شدن و قد کشیدن اوست ... نظم و قائده ای ندارد.
ملودی ماه ما

ملودی ماه ما

اینجا عکس ها و خاطرات شیرین دختر نازنینم ملودی ثبت میشه. می نویسم تا یادمان بماند که دختر نازنینم چه مسیری را طی کرده و چطور قد کشیده. اینجا بهانه ی رد شدن و قد کشیدن اوست ... نظم و قائده ای ندارد.

جهارمین ماه رمضان شیرین

دوباره ماه مبارک رمضان رسید و عطر شیرین روزهای انتظار تا آمدن فرشته ی نازم بیشتر به مشامم میخوره. همین بهانه ای شد که بعد از مدتها به این خونه دوست داشتنی سر بزنم. عروسک نازم کم کم داره سه سالگی شو تموم میکنه و هر روز دوست داشتنی تر و محبوب تر و شیرینتر میشه. از بهمن ماه پارسال روزهاشو تو مهد میگذورنه و حسابی عاشق اونجا و دوستها و مربی هاش هست. البته از اولش به این شدت نبود و لی بعنوان مثال پنجشنبه و جمعه گذشته که خونه بود بعد از سحر که میخواستیم بخوابیم بیدار میشد و بهونه ی رفتن به مهد میگرفت و چند وقته که شدیدا اصرار داره که با بابامسعود بره مهد. چون همیشه من با خودم میبرم و میارمش و اصلا برنامه مهد با رفت و آمد بابا به شرکت هماهنگ نیست. امروز صبح ساعت 6:30 موقع رفتن بابا بیدار شد و گریه میکرد که من میخوام با بابامسعود برم مهد و بعد از رفتن بابا که امیدشو از دست داد با اشتیاق خودشو آماده رفتن کرد. اونجاهم حسابی با دوستهاش باربد و هانا و مهرسا و آیدا و ... همبازی و دوست هستن و همیشه موقع برگشت از من جایزه میخواد و شرح اتفاقات توی مهد رو توی مسیر بهم میده. همچنان و بیشتر از قبل عاشق رقصیدن و عروسی و لباس عروس پوشیدن و پرتاب کردن گل و قاچ کردن کیک و ... هست و از بعد از عید که مراسم عقد خاله مریم بود مراسم کادو سرعقد هم به فیوریت هاش اضافه شده و کوچکترین وسیله ای رو بعنوان هدیه معرفی می کنه که "این از طرف ملودی خانم به عروس خانوم" کلا تو ذهنش من بصورت دیفالت عروس خانم هستم مگر در مواردی که ذکر بشه که خودش عروس خانومه یا عروس خانوم خیالی باشه. و حتما باید عروس خانم طوری بچرخه که دامنش پف کنه و اطرافش پخش بشه. گل های مصنوعی توی گلدون آرامش ندارن از دستش و چند بار در روز اونارو برمیداره و تو مراسم خیالی ازشون استفاده میکنه و حتما هم پرتاب میکنه. دوتا عروسک محبوبش نی نی نازی (آنیشا) و مدیسا هستن که هر روز باهاشون سرگرم میشه و تمام نیازهاشونو تشخیص میده. مثلا گاهی خوابشون میاد ولی یکیشون میخابه و یکی دیگه نمیخوابه. خودشونو خیس میکنن. گرسنه میشن یا مریض میشن و باید دارو بخورن. می ترس یا خسته میشن و.... چند وقت پیش تو مهد تولد باربد بود و حسابی بهش خوش گذشت و مثل هر روز و بیشتر رقصیده و تولد بازی کردن از اون موقع مدام می پرسه که تولد من کی هست؟ میخوام تو تولدم لباس عروس بزرگ (منظورش با دامن بلند مثل لباس عروس واقعی هست) بپوشم و عروس خانوم بشم و تو فکر خودش خیالپرداز ی میکنه. چند وقته که هوا گرم شده و نمیشه بریم پایین با دوستهاش بازی کنه و پنجشنبه و جمعه که خونه بود و جایی نرفتیم حوصله ش سر میرفت و بطور خیلی محسوس سعی میکرد انرژی شو تخلیه کنه.

برای دخترم: در یک جمله بگم که  یک فرشته ی دوست داشتنی هستی که من عاشق عاشقتم و هر روز بیشتر شیفته ت میشم و گاهی بقدری بوسه بارونت میکنم که خسته میشی اما چون میبینی من لذت میبرم صبوری میکنی. وقتهایی که سر کار هستم و پیشم نیستی دلتنگنت میشم مثل الان که با یادآوری شیرینی هات دلم برات یه ذره شد.