ملودی ماه ما

ملودی ماه ما

اینجا عکس ها و خاطرات شیرین دختر نازنینم ملودی ثبت میشه. می نویسم تا یادمان بماند که دختر نازنینم چه مسیری را طی کرده و چطور قد کشیده. اینجا بهانه ی رد شدن و قد کشیدن اوست ... نظم و قائده ای ندارد.
ملودی ماه ما

ملودی ماه ما

اینجا عکس ها و خاطرات شیرین دختر نازنینم ملودی ثبت میشه. می نویسم تا یادمان بماند که دختر نازنینم چه مسیری را طی کرده و چطور قد کشیده. اینجا بهانه ی رد شدن و قد کشیدن اوست ... نظم و قائده ای ندارد.

هفده ماهگی

بدون مقدمه میرم سراغ ماجرا های جدید:  

* مثل قبل عاشق آب بازیه. اما چون هوا سردتر شده کمتر میبرمش حموم. همین که میرم تو آشپزخونه میاد میگه «آب آب» و اونقدر تکرار میکنه که باور میکنم خیلی تشنه هست و یکم آب تو فنجون بهش میدم. سریع میره سراغ کابیت و یک ظرف دیگه بر میداره و از فنجون آب میریزه داخل ظرف و بالعکس. بقدری تکرار میکنه که از آب چیزی نمونه و تمامش بریزه کف آشپزخونه. البته این آزمایشات هسته ای رو گاهی هم روی قالی انجام میده.  

* یکی از سرگرمی های محبوبش جدیدا شده نقاشی کشیدن البته دقیق ترش خط خطی کردن. من براش رو کاغذ دایره میکشم اونم خیلی با دقت وسط دایره هارو خط میکشه و بعد شروع میکنه که خودش هم مثلا دایره بکشه. کلا اسم مداد و کاغذ هم شده «داییه» و خیلی علاقه داره. برای هر چیزی که بهونه گیری کنه بهش بگم بیا دایره بکشیم اونو فراموش میکنه و سریع میاد سراغ مداد و کاغذهاش. از طرفی هم همینکه ما بخواهیم چیزی یادداشت کنیم مدعی میشه که بدیم به اون که دایره بکشه 

*تو میوه ها به سیب خیلی بیشتر علاقه داره و کاملا اسمشو میاره بعد هم کیوی و موز که میگه مو و کیبی. ولی از بین چند نوع میوه که براش تو ظرف قاچ میکنم اول سیب هارو میخوره 

 * شیرینی رو خیلی دوست داره بخصوص جعبه شو. جعبه ی شیرینی که میبینه اونقدر میگه «هم؛ به به به » تا براش بیاریم و باز کنیم یکی بر میداره و در نود درصد اوقات له میکنه و رو زمین میپاشه. بعد هم «نج نچ» میکنه و دستاشو تکون میده و اگه منم برم باهاش همراهی کنم با دستش پخش میکنه. مثلا تمیزش کرده 

*تازگی ها یکم  جلو دوربین میشینه و وقتی بگیم می خوام عکستو بگیرم چند ثانیه صبر میکنه و مثلا ژست میگیره؛ اونم با خم کرد سرش و کوچیک کردن چشماش و خنده. بعد سریع میاد سراغ دوربین تا عکسشو ببینه و بعد هم خودش شروع می کنه به عکاسی 

* موقع غذا خوردن بعد از اینکه حسابی غذاشو پخش کرد و سر و صورتشو کثیف کرد از سر سفره میره و یا باید برم سراغش بهش غذا بدم یا مرتب صداش کنم که بیاد بخوره. موقع صدا زدن بهش میگم: جوجه بیا هم بخور. جیک جیک میکنه و میاد. 

* به کارتونهای روی لبتاب خیلی وابسته شده و بقول خودش باید مرتب «نی نای نای» براش بزاریم. اولین چیزی که صبح بیدار میشه میخواد نی نای نایه. خودش هم شروع میکنه به رقصیدن و چرخیدن 

* یاد گرفته که از دست ما وسیله هارو قایم کنه. گوشی رو میزاره زیر قالی و میاد میگه «نی». من باید دنبالش بگردم و بگم کو گوشیم؟ نیستش. کجاس؟ بعد میاره و میگه:«اینا» 

* دوست داره عکسهای کتاباشو ببینه و براش معرفی کنم. روزی هزار بار می پرسه :«کیه» یه تقویم رومیزی تصویری هم داشتیم که دیگه رفته تو اسباب بازی هاش و با عکسهاش سرگرم میشه. 

* همچنان منتظر فرصت برای «د د» رفتنه و با شنیدن بریم خودشو برای دد آماده میکنه و بعضی وقتها هم بهانه ی دد میگیره و میبرمش تو محوطه پایین. اونجا اونقدر میگرده تا یه همبازی پیدا کنه. چند وقت پیش کسی پایین نبود و داشتیم قدم میزدیم. سایه شو رو زمین می دید و براش تازگی داشت و دنبالش میکرد. کمی بعدش رسیدیم به کانکس نگهبانی که تو ایام محرم وسیاه پوش شده بود و از اونجا نوحه پخش می کردن. همین که اونجا رو دید جلوش ایستاد و سینه میزد. وقتی هم بهش بگیم یا حسین کن سینه میزنه اونم با دوتا دستش  

* دیگه اجزای بدن رو کاملا یاد گرفته هم اعضای خودش و هم دیگران و هم عروسکهاشو می شناسه. چشم و دهان و بینی و گوش و مو دست و پا و انگشت پا و ناخن و شکم و نونو  

* هر وقت خرابکاری میکنه می دوه سمتم و «مامایی مامایی» میگه و دستمو میگیره و میبره سمتش. مثلا امروز اتو برداشته بود و داشت شال منو اتو میکرد. موفق شده بود آبپاش اتو رو فشار بده و تو صورتش آب پاشیده بود و اومده منو برده بهم نشون میده بعد هم دهنشو می ذاره رو آب پاش و از اتو آب میخوره. منم مثل همیشه فکر کردم تشنه هست بهش آب دادم و شروع کرد به آب بازی 

* وسایل و لباسهامونو خیلی خوب تشخیص میده که مربوط به کی هست. حتی چیزهایی که خیلی کم استفاده می کنیم. لباسشویی داشت لباسهارو می شست و از پشت در گوشه ی لباسهارو که می دید میگفت که لباس کدوممون هست. تو جا دادن وسایل لباسهای بارداریمو دیده و میگه ماما!! نمیدونم از کجا شناخته؟!

* نسبت به قبل خیلی حرف گوش کن شده و وقتی باهاش کاری داریم خوب همکاری میکنه یا وقتی چیزی رو می خواد و بهش میگم اول این کارو بکن بعد بهت میدم خوب به حرفم گوش میده 

* خیلی خودشو لوس میکه و میاد می چسبه بهم یا دستاشو دور گردنم سفت میگره و محکم بغلم میکنه. وقتی میگم بوسم کن خیلی آروم و خوشگل صورتشو میاره جلو تا ببوسمش منم بوسه بارونش میکنم  

واژگان جدید:مامایی و بابایی. کش و کُ و جوا (کفش و کلاه و جوراب).کیلی (کلید). شیر.

برای دخترم: فرشته کوچولوی من خیلی با محبت شدی و لذت دختر داشتن رو دارم باهات حس میکنم. از صبح که بیدار می شم لحظه شماری میکنم برای بیدار شدنت و شروع یک روز خوب باهم. صدای خنده های زیبات منو به اوج می رسونه. آیا چیزی دل انگیرتز هم هست؟؟

نظرات 2 + ارسال نظر
آوین گلی سه‌شنبه 16 دی 1393 ساعت 19:40 http://tinybaby.niniweblog.com

مثل همیشه عالی

لطف شماست

مرجان دوشنبه 15 دی 1393 ساعت 11:01

واااای عزیزم چقد شیرین و خوش زبون شده خیلی دلم تنگ شده براش حیف که این لحظه ها رو از نزدیک نمیبینم. چقد لذت بخشه که الان همه چیزو درک میکنه و عکس العمل نشون میده. :بوس


خوب خاله جون بیا پیشمون. ماهم دلمون تنگ شده

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.