ملودی ماه ما

ملودی ماه ما

اینجا عکس ها و خاطرات شیرین دختر نازنینم ملودی ثبت میشه. می نویسم تا یادمان بماند که دختر نازنینم چه مسیری را طی کرده و چطور قد کشیده. اینجا بهانه ی رد شدن و قد کشیدن اوست ... نظم و قائده ای ندارد.
ملودی ماه ما

ملودی ماه ما

اینجا عکس ها و خاطرات شیرین دختر نازنینم ملودی ثبت میشه. می نویسم تا یادمان بماند که دختر نازنینم چه مسیری را طی کرده و چطور قد کشیده. اینجا بهانه ی رد شدن و قد کشیدن اوست ... نظم و قائده ای ندارد.

سال جدید خوش اومدی

بالاخره تعطیلات و عید تموم شدن. امیدوارم به همه خوش گذشته باشه و سال خوبی در پیش داشته باشیم.

قبل از هر چیز از خاطره ی تحویل سال بگم که همه آماده و منتظر کنار هفت سین در انتظار سال جدید بودیم و ملودی تو بغلم یدفعه هوس شیر خوردن کرد و با صدای مخصوصش اعلام کرد و صبر هم نداشت. به این ترتیب تو لحظه های آخر سال 92 در حال شیر خوردن بود منم چشم دوخته بودم بهش و تمام روزهای خوش سال 92 و خاطرات شیرین بارداری، تولد و بزرگ شدن ملودی نازنینم رو مرور می کردم و بعد هم رفت تو بغل بابا و در اینجا بود که زمین گردششو به آخر رسوند و دور جدید و سال جدید آغاز شد.

دختر گلم پیشرفتهاشو از همون اول سال شروع کرد و روز دوم فروردین تونست بدون تکیه گاه بشینه و تعادل خودشو حفظ کنه. قبلا فقط میتونست با تکیه دادن بشینه و اگه اطرافش چیزی نبود چند لحظه بعد به یه سمت خم میشد اما برای اولین بار اون روز تونست حدود یک دقیقه بشینه و  حالا هم هیچ مشکلی نداره و بیشتر وقتهایی که نشسته هست در حال زیر و رو کردن یه وسیله ی جدید هست. بیشتر دوست داره سینه خیز بره و چند روز هم از روروئکش خوشش نمیومد و تا میذاشتیمش گریه میکرد اما بعضی وقتها که کاری داشتم یا موقع نماز خوندن که تنها باشم تو روروئکش خیالم راحت تره. اولش یکم گریه میکرد بعد مثل پرنده توش پرواز میکرد و سراغ همه چی میرفت. البته این حساسیتش دو سه روزه که کم شده و با رورئک دوست شده.

توی تعطیلات عید بود که تونست پله آشپزخونه رو هم طی کنه و دیگه وقتی که مشغول آشپزی هستم جلو آشپزخونه تماشام نمیکنه و تو چند حرکت میاد بالا و با درهای کابینتها بازی میکنه. هنوز موفق به باز کردنشون نشده ولی پیش بینی میکنم که بزودی همه ظرفها کف آشپزخونه پخش بشن

یاد گرفته که با توپش بازی کنه و هی بهش ضربه میزنه و میره دنبالش، دیروز تمام خونه رو دنبال توپش رفت تا اینکه بدنبالش رفت زیر میز و اونجا گیر کرده بود بین پایه ی صندلی ها و مشغول تست کردن مزه شون شده بود. عاشق اینه که براش شعر بخونیم و شکلک در بیاریم بلند بلند میخنده و دست و پاهاشو تکون میده. هنوز هم مثل قبلا هیجاناتش رو با تکون دادن دست و پاهاش بخصوص پاهاش نشون میده. خیلی بیشتر از قبل آواز میخونه و معمولا گَ گَ میگه. وقتی تو بغل کسی باشه من نزدیکش برم خیلی خوشگل دوتا دستشو به سمتم دراز میکنه و خودشو میکشه تو بغلم قربونش برم. تازگی وابستگیش بهم زیاد شده و حتی وقتی از کنارش بلند میشم گریه میکنه منم باهاش حرف میزنم و سعی میکنم حضورمو حس کنه. عاشق اینه که بره سراغ کشو ها واگه شده از کنارشون چیزی بیرون بکشه. مثل اینه که گنج پیدا کرده و چیزی کشف کرده که هیچکس ازش خبر نداشته. خیلی از اینکه از بغل بزاریمش زمین یا از حالت ایستاده بشونیمش بدش میاد و دوست داره روی نوک انگشتهاش بایسته و به اطرافش اشراف بیشتری داشته باشه. وقتی که از خواب بیدار میشه و بغلش میکنیم دوست داره فقط بایسته و چشمهاش اون لحظه خیلی دیدنیه که با دقت محیط اطرافشو بررسی میکنه مطمئن بشه یوقت چیزی از جاش تغییر نکرده باشه

برای دخترم: عزیزدلم بیصبرانه منتظر دیدن تغییرات جدیدت هستم. مثل اینه که هر روز برامون یه سوپرایز جدید داری و قبل از اینکه بتونم حرکت جدیدتو ثبت و ضبط کنم یه کار جدید میکنی. عکس سه ماهگیتو که تو بغلم هستی تو اتاق گذاشتم و از دیدنت سیر نمیشم. با دیدنش میتونم حس کنم چقدر بزرگتر شدی و دوست دارم بیشتر و بیشتر این روزهاتو حس کنم ملوسکم

نظرات 2 + ارسال نظر
خاله مریم شنبه 20 اردیبهشت 1393 ساعت 10:18

فدای ملودی عزیزم
انشالله تو سال جدید شاهد شکفتن استعداد هاش هسیتیم مخصوصا حرف زدنش با اون صدای شیرینش! ک هممون بیصبرانه منتظر اون روزیم
کاش اول بگه خاله ولی مرجان تلفظ کلمه فوق العاده سخته !!
حالا حالا ها باید منتظر بمونیم!!!

مرسی عزیزم
حالا منتظر می مونیم ببینیم تو رقابت بین خاله ها کی برنده میشه

مرجان سه‌شنبه 19 فروردین 1393 ساعت 02:04

قربونش برم عشقم ماشالا این روزا سرعت پیشرفتش بیشتر شده هم از نظر جسمی هم ذهنی ... دیگه مامانشو کاملا میشناسه و بهش عکس لعمل نشون میده حیف که مارو کم میبینه منکه بیصبرانه منتظر حرف زدنشم زود زود باید خاله یاد بگیره.. باید باهاش تمرین کنی اول بگه خاله

چشم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.