ملودی ماه ما

ملودی ماه ما

اینجا عکس ها و خاطرات شیرین دختر نازنینم ملودی ثبت میشه. می نویسم تا یادمان بماند که دختر نازنینم چه مسیری را طی کرده و چطور قد کشیده. اینجا بهانه ی رد شدن و قد کشیدن اوست ... نظم و قائده ای ندارد.
ملودی ماه ما

ملودی ماه ما

اینجا عکس ها و خاطرات شیرین دختر نازنینم ملودی ثبت میشه. می نویسم تا یادمان بماند که دختر نازنینم چه مسیری را طی کرده و چطور قد کشیده. اینجا بهانه ی رد شدن و قد کشیدن اوست ... نظم و قائده ای ندارد.

برای مبینا دعا کنید

هفته پیش که رفتیم مرکز بهداشت برای واکسن گفتن قطره فلج اطفال ندارن و امروز زنگ زدم گفتن قطره اومده. ملودی رو تو خواب بردم. اونجا که رسیدیم میگن دیروز قطره تموم شده و کسی که تلفن جواب میده خبر نداره!! به ناچار برگشتیم خونه

اولین بار بود تنها ملودی رو از خونه بیرون بردم. یک سخت بود برام بخصوص چون خواب بود باید خوب تو بغلم میگرفتمش باز و بسته کردن در و کلید انداختن مشکل بود که بخیر گذشت. تو تاکسی هم آقای راننده کمک میکرد و درو باز میکرد. آخرش اگه حداقل قطره داده بودن خوب بود. مسئولش هم حاضر نشد شماره موبایلشو بده که حداقل وقتی زنگ میزنم جواب درست بدن. گفت بیاین سر بزنین مرتب، میارن اما تموم میشه.

تو راه برگشت بیدار شد اومدیم خونه خابید. تازگی جیغ زدن یاد گرفته. همین که سرش خلوت بشه و حوصله ش سر بره شروع میکنه به جیغ زدن و انگار از این صدا خیلی خوشش میاد. سعی میکنم سریع سرگرمش کنم که یادش بره

این روزها خیلی تلاش میکنه که خودشو برگدونه روی شکم ولی هنوز موفق نشده. دستشو میرسونه به پاهاش و تاجایی که میتونه به صورتش نزدیک میکنه اگه میتونست انگشتهای پاشو هم میبرد تو دهنش.

چند روز پیش بهش یه قاچ پرتقال دادم دستش میذاشت تو دهنش از مزه ترشش چشماشو میبست ولی باز میخوردش. نزدیک بود قورتش بده که از دستش گرفتم. یه بار کاهو دادم دستش نتونست بخوره ولی خیلی براش سرگرم کننده بود. اینم قیافه ش

یکی از جغجغه هاشو کنار کالسکه ش بستم و وقتی میذارمش اونجا میدم دستش. جمعه تو کالسکه داشت جغجغه بازی میکرد یدفعه دیدم صدایی ازش نمیاد نگاه کردم بهش دیدم متلاشیش کرده و هر تکه ش یه گوشه بود. این شد اولین خرابکاری این فسقلی و اولین قدرت نمایی دختر گلم. ببینین

از تنها بودن اصلا خوشش نمیاد و به محض اینکه برای کاری تنهاش میذارم هنوز از اتاق بیرون نرفتم گریه میکنه. اما وقتی کنارم باشه آرومه موقع آشپزی میذارمش تو آشپزخونه ساکت میمونه و فقط تماشا میکنه. به این شکل

برای دخترم: کوچولوی نازنینم با دیدن تکه های اسباب بازیت که شکسته بودی فهمیدم چقدر قویتر از اون نوزادی شدی که فقط گاهی پلک میزدی و حتی دست و پاهاتو به سختی حرکت میدادی. این نشون میده که خواسته هات داره بیشتر میشه و بیشتر نیاز به توجه داری. دیروز  چندتا از لباساتو که کوچیک شدن کنار گذاشتم حس کردم چقدر دلم براشون تنگ میشه. لباسهایی رو که چند ماه تنت می کردم و بوی تورو گرفته یادگاری نگه داشتم تا همیشه یادم بمونه چقدر کوچولو بودی. از دیدن خنده های شیرینت سیر نمیشم.

پی نوشت: دیروز فهمیدم که دختر کوچولوی دوستم که چهار روز بعد از ملودی بدنیا اومد حالش خوب نیست و متاسفانه تو کما هست! فکر اینکه مامانش چی میکشه دیوونه م میکنه. مثل اینکه دیروز تا حالا یکی داره قلبمو فشار میده. از همه خواننده ها میخوام برای شفای مبینای عزیزم دعا کنن و با خوندن یه سوره حمد با دلهای پاکتون سلامتیشو از خدا بخوایم.


نظرات 5 + ارسال نظر
ملیکا چهارشنبه 27 آذر 1392 ساعت 15:01

دیگه وقت یه پست جدیده

melika پنج‌شنبه 21 آذر 1392 ساعت 08:57

عزیز خاله عزیزم کاش پیشت بودم ومنم بزرگ شدنتو از نزدیک می دیدم شیطون خاله
واسه ی مبینا هم خیلی ناراحت شدم
ایشالا زود تر خوب بشه

قربونت گلم

مرجان سه‌شنبه 19 آذر 1392 ساعت 15:26

ماشالا عشق خاله شیطون شده! قربونت برم گلم. عکساش خیلی باحاله ماه شده.بووووس
منم خیلی ناراحت شدم برای مبینا ایشالا ک بزودی حالش خوب میشه خدابهشون کمک کنه :(

مرسی عزیزم

امیدوارم سریعتر بهبود پیدا کنه :(

Arshia سه‌شنبه 19 آذر 1392 ساعت 12:17 http://livelook.ir

سلام /دوست من جامعه مجازی ما بهترین راه برای انتقال مطلاب خود هست اگر مایل بودی مارو همراهی کن.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.